English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4317 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
Hobson's choice U پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
agrapha U که مورد قبول مسیحیان نیست
qui aprobat non reprobat U نکول بعد از قبول مسموع نیست
wind aided U اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals U توپی و غلاف توپی گردان
the curtain falls U پرده میافتد
f. come f.served U رودتر راه میافتد
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
lenght U ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
chippie U ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
butterfingers U کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
pivot U توپی
plug U توپی
plugging U توپی
dowel U توپی
tapping U توپی
tapped U توپی
tap U توپی
to kick a ball U توپی را
ball joint U توپی
spigot U توپی
pivoted U توپی
pivots U توپی
spilling U توپی
spilled U توپی
spill U توپی
plugs U توپی
spills U توپی
tapper U توپی گذار
pivot U توپی اتصال
ball printer U چاپگر توپی
pivots U توپی اتصال
to catch a fly U توپی را ازهواگرفتن
pivoted U توپی اتصال
spile U گل میخ توپی
countersinck bit U مته توپی
ball joint U توپی اتصال
fuse plug U توپی فیوز
rotor hub U توپی رتور
hub bore U سوراخ توپی
plug mill U دستگاه نورد توپی
plugs U سربطری توپی گذاشتن
plug U سربطری توپی گذاشتن
oil drain plug U توپی تخلیه روغن
stopper U توپی جلوگیری کننده
plugging U سربطری توپی گذاشتن
stoppers U توپی جلوگیری کننده
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
in U توپی که وارد دروازه شده
beanball U توپی که هدف ان سر توپزن باشد
in- U توپی که وارد دروازه شده
head U توپی کامل و سایر متعلقات
set up U توپی که به اسانی برگردانده شود
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
creepers U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeders U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
tampons U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
spinner U پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
tampon U توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creeper U توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
bleeder U توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
outswinger U توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
pivot U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
inswinger U توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
cuban fork ball U پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
roving gun U توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
blade butt U انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
tampion U توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
pivoted U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
guns U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun U توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
long hop U توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
bulb root U وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
minute gun U توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
hypervelocity U سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
bumpers U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
bumper U توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
howitzer U توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
skittle U که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
adoption U قبول
receptions U قبول
reception U قبول
acceptance U قبول
acceptances U قبول
admission U قبول
admissions U قبول
compliance U قبول
acknowledgment U قبول
imprimatur U قبول
intromission U قبول
disclaiming U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
reply paid U جواب قبول
receivable U قابل قبول
disclaims U قبول نکردن
ready acceptance U حسن قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
rejection U عدم قبول
rejection U قبول نکردن
naturalization U قبول تابعیت
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
admitting U قبول کردن
admits U قبول کردن
admit U قبول کردن
non acceptance U عدم قبول
disclaim U قبول نکردن
adopts U قبول کردن
honored U قبول کردن
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to take in U قبول کردن
received U مورد قبول
I agree. U قبول دارم.
adoption U قبول به فرزندی
taken U مورد قبول
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
honoring U قبول کردن
honors U قبول کردن
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honours U قبول کردن
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
honour U قبول کردن
intolerance U عدم قبول
entertained U قبول کردن
acceptor U قبول کننده
aceptive U قابل قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
adhibit U قبول کردن
admission of liability U قبول بدهی
acceptation tacite U قبول ضمنی
accepter U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
entertain U قبول کردن
entertains U قبول کردن
allowable U قابل قبول
acceptably U بطورقابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptance by words U قبول قولی
acceptance limit U حد قابل قبول
acceptancy U اماده قبول
admittable U قابل قبول
adopter U قبول کننده
implied acceptance U قبول ضمنی
incompliance U عدم قبول
intolerancy U عدم قبول
reasonable U قابل قبول
agreements U قرار قبول
allowable load U بارقابل قبول
compliancy U قبول اجابت
compliantly U با قبول و رضایت
disallowance U عدم قبول
embracement U قبول اتخاذ
express acceptance U قبول صریح
agreement U قرار قبول
accepts U قبول شدن
acceptable <adj.> U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
adequate <adj.> U قابل قبول
Recent search history Forum search
1اصطلاحاترنگ قرمز به فارسب
1I am good with figures,how about you?
2In someone bad (or good) books.
1ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
1Any man who does not respect a woman is probably homosexual.
1It's not business to you
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1nonconversation
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com